هر بار میام چیز جدیدی بنویسم، منتقل میشه به پیشنویس. به قول تراپیستم مود من این روزها خیلی پایینه و نوشتههام هم در همون وضعیت. تنها بخش زندگی که کمی امید به دلم تزریق میکنه، دورهی هنری هست که به زودی شروع میکنم و حتی شاید مسیر شغلی من رو کمی تغییر بده.
چند روز پیش ما بین صحبتهای کسلکنندهی مدرس دورهای که اجبارا باید میگذروندم، شنیدم: درسته که بعضی از این موارد سخت هست، ولی تو صنعت نرمافزار دقیقا تنازع برای بقا حاکم هست و کسی زنده میمونه که بتونه خودش رو با تغییرات وفق بده.» وسط کلاس ذهنم پرید سمت مشکلات خودم. ای بابا، دیدی؟ من شاید همون آدم باشم که نتونسته خودش رو با وضعیت موجود وفق بده. نتیجه این شده که کمحرفترین و خستهترین روزهای موجود رو میگذرونم و حتی وقتی نگاههای کی قسمت خوب کلاس رو کشف میکردم نمیتونستم واکنشی نشون بدم. خوب میدانم، حوض نقاشی من بیماهیست.
درباره این سایت